غزل شمارهٔ ۱۲۱۳
نور چشمست او به او بینیم
لاجرم جمله را نکو بینیم
ما چو احول نه ایم ای بینا
کی چو احول یکی به دو بینیم
آینه گر هزار می نگریم
خود و محبوب روبرو بینیم
مجمع زلف او پریشان شد
حال مجموع مو به مو بینیم
آفتابی به ماه می یابیم
بلکه او را به نور او بینیم
موج بحریم و سو به سو گردیم
آب در دیده سو به سو بینیم
همه عالم چو نعمت الله است
غیر او را بگو که چو بینیم
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم