غزل شمارهٔ ۱۲۶۱


خوش بیا با ما درین دریا نشین

آبرو می بایدت با ما نشین

مجلس عشق است و ما مست و خراب

عاشقانه خوش بیا اینجا نشین

خانهٔ دل خلوت خالی اوست

جاودان در جنت المأوی نشین

از بلا چون کار ما بالا گرفت

گر بلائی یافتی بالا نشین

این و آن بگذار برخیز از همه

همچو ما با یار بی همتا نشین

جمله اشیا مصحف آیات اوست

شرح اسما خوان و با اسما نشین

در خرابات مغان سید بجو

سر بنه در پای خم از پا نشین

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم