غزل شمارهٔ ۱۲۸۸
ای دل به درخانهٔ جانانه گذر کن
مستانه در آن کوچهٔ میخانه گذر کن
هشیار صفت بر سر کویش مرو ای دل
رندانه مجرد شو و مستانه گذر کن
با صورت جان مهر معانی نتوان یافت
چون سایه شو و بر در آن خانه گذر کن
جان ساز تو پروانهٔ آن شمع جمالش
مستانه بر آن شمع چو پروانه گذر کن
چون مردمک دیدهٔ ما گوشه نشین شو
بی منت کاشانه ز کاشانه گذر کن
ریش دل ما مرهم و افسون بپذیرد
ای ناصح ازین گفتن افسانه گذر کن
سید تو اگر طالب دردانهٔ عشقی
دریا شو و از قطرهٔ دردانه گذر کن
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم