غزل شمارهٔ ۱۳۷۰
عمر بر باد می رود بی او
کی بود زندگی چنین نیکو
نفسی عمر را غنیمت دان
حاصل عمر خود ز خود می جو
ما چنین مست و عقل مخمور است
گو برو هر چه بایدش می گو
در دلم جز یکی نمی گنجد
غیر آن یک بگو که دیگر کو
گر هزار است و گر هزار هزار
نزد عارف یکیست بی من و تو
احول است آن که یک به دو بیند
تو چو احول نه ای نبینی دو
ذکر سید همیشه این باشد
وحده لا اله الا هو
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم