غزل شمارهٔ ۱۴۰۶


دیده تا نور روی او دیده

هرچه دیده همه نکو دیده

زلف و رویش به همدگر نگرد

کفر و اسلام مو به مو دیده

چشم دریادلی است دیدهٔ ما

در نظر آب سو به سو دیده

دیدهٔ ما یکی یکی بیند

گر چه احول یکی به دو دیده

دیده در آینه نگاهی کرد

جان و جانانه روبرو دیده

چند گوئی که من نمی بینم

روشنست آفتاب کو دیده

نعمت الله نظر از او دارد

نور او را به نور او دیده

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم