غزل شمارهٔ ۱۴۴۷
بیا ساقی و جام می به ما ده
به ما یک وجه از بهر خدا ده
دو صد جان قیمت یک ساغر توست
به درویشان خدا را بی بها ده
جهانی از تو می یابد نواها
نصیبی هم به مای بینوا ده
درون خلوت ار بارم ندادی
مرا بر آستان خویش جا ده
تو در جانی و جان در جستجویت
مده ما را غلط ما را رها ده
که داند قدر دُرد درد عشقت
بیا و دُرد دردت را مرا ده
تو سلطانی و سید بندهٔ تو
عطائی گر دهی باری مرا ده
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم