غزل شمارهٔ ۱۴۷۲
ما آن تو ایم ، آن تو دانی
دل داده تو را و جان ، تو دانی
در عشق تو صادقیم جانا
صدق دل عاشقان تو دانی
دانی که تو چیست حال جانم
حال همهٔ جهان تو دانی
گر درد به ما دهی و گر صاف
تو حاکمی این و آن تو دانی
بی نام و نشان کوی عشقیم
دادیم تو را نشان تو دانی
از هر دو جهان کناره کردیم
سری است درین میان تو دانی
مستیم و حریف نعمت الله
میخانهٔ ما همان تو دانی
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم