غزل شمارهٔ ۱۵۰۱
گذری کن به سوی ما گذری
نظری کن به حال ما نظری
بر در می فروش معتکفیم
خوش مقامی شریف و نیک دری
لیس فی الدار غیره دیار
نیست جز وی در این سرا دگری
آتشی در دل است و جان سوزد
دم گرمم کند از او اثری
رند مستیم و بی خبر ز جهان
که رساند به بی خبر خبری
با من از حور و از بهشت مگو
چه کنم بوستان مختصری
بندهٔ سید خراباتیم
شدم از بندگیش معتبری
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم