غزل شمارهٔ ۱۵۱۶
جان و جانان توئی چه پنداری
باش یکتا دوئی چه پنداری
از حدوث قدم چه می گوئی
کهنه و نو ، نوی چه پنداری
گفتمت عاشقانه می ، می نوش
قول ما نشنوی چه پنداری
راه میخانه را غلط کردی
به خطا می روی چه پنداری
ما چنین مست و تو چنان مخمور
تو چو ما کی شوی چه پنداری
یار در خانه و تو سرگشته
در به در می روی چه پنداری
می و جامی و سید و بنده
نعمت الله توئی چه پنداری
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم