غزل شمارهٔ ۱۵۱۷
ماه من امشب برآمد خوش خوشی
دلبرم از در درآمد خوش خوشی
در چنین شب این چنین ماه تمام
وه که خویم در خور آمد خوش خوشی
چشم من روشن شد از دیدار او
آرزوی من برآمد خوش خوشی
خوش خوشی از مجلس ما رفته بود
لطف کرد و دیگر آمد خوش خوشی
بس که آب دیده ام بر خاک ریخت
سرو نازم در برآمد خوش خوشی
خستهٔ هجرش به امید وصال
خوشتر است و بهتر آمد خوش خوشی
نعمت الله خوش خوشی عالم گرفت
در همه جا بر سرآمد خوش خوشی
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم