غزل شمارهٔ ۱۵۳۲
متناهی شود به تو همه شی
تو شوی منتهی به حضرت وی
غایت ذوق ما کجا یابد
به جز از ما و همچو ما هی هی
زاهد و زهد و آرزوی نماز
ما و ساقی و ساغر پر می
کشتهٔ عشق و زندهٔ ابد است
کی بمیرد کسی که زو شد حی
آفتابست و عالمی سایه
هر کجا او رود رود در پی
نو او را به نور او دیدیم
نه به یک چیز بلکه در همه شی
سر سید ز نعمت الله جو
دم نائی طلب کنش از نی
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم