غزل شمارهٔ ۱۵۴۳


جمالش دیده ام در هر خیالی

خیالش بین که دارد خوش جمالی

خیال اوست نقش پردهٔ چشم

ازین خوشتر نمی بینم خیالی

خیالی جز خیال او محالست

محالی را کجا باشد مجالی

مرا چون ذوق می بخشد خیالش

ازو خالی نیم در هیچ حالی

غلام سید سرمست ما شو

که تا یابی از آن حضرت کمالی

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم