شمارهٔ ۴۳
یا حبیبی و قرة العینی
انا عینک و عینک عینی
به حقیقت یکی بود بی شک
در ظهور این دوئی نمود آن یک
احولست آنکه یک دو می بیند
چون دو بیند یگانه ننشیند
صوت صادق بود صدا کاذب
راز صادق مگوی با کاذب
صفت و ذات واحدش خوانند
بی صفت ذات را احد دانند
به صفت ذات او توان دانست
هر که دانست آنچنان دانست
آنکه دانیم ذات موصوفست
حضرت اوست آنکه مکشوفست
گنج و نا گنج نزد او گنجد
گنج او در دلم نکو گنجد
عاشقانی که عین یکدگرند
عین خود را به عین خود نگرند
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم