شمارهٔ ۵۸


تا نگیری دامن رهبر به دست

کی ز گمراهی توانی بازرست

ره بیابان است و تو گمره کجا

ره توانی برد ای مرد خدا

دیدهٔ تو بسته و راهی دراز

بی دلیلی چون روی راه حجاز

رهروی کن در طریق نیستی

شاید اندر هیچ منزل نایستی

رهنمائی جو قدم در راه نه

گر روی در راه با همراه به

کار بی مرشد کجا گردد تمام

مرشدی باید مکمل والسلام

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم