غزل شمارهٔ ۵۴۵
شب نشد از تاب تب پیرهن آتشکده
پیرهنم شعله بود، انجمن آتشکده
صورت شیرین بکاشت، گلشنی از خار و خس
بهر خود آماده ساخت، کوهکن آتشکده
سینهٔ سوزان من، قبلهٔ گبران شده است
روح من آتش بود، جسم من آتشکده
سرد نگردد ز مرگ، ای دل آتش فروز
می برم از پیرهن در کفن آتشکده
رو سوی گلخن دلا، باغ و گلستان مشو
بس که بر افروختی در چمن آتشکده
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم