غزل شمارهٔ ۵۵۶


بهار رفت و نکردیم عزم جای خوشی

برهنه سر بنشستیم در هوای خوشی

بهار رفت و به هنگامهٔ نواسنجان

ولی از هوش نرفتیم از نوای خوشی

بهار رفت و به مستان گریه دوست دمی

نداشتیم سرودی به های های خوشی

بهار رفت و نبردیم هم عنان چمن

دلی گرفته ز عمری به دلگشای خوشی

بهار رفت و به گلبانگ بلبلان چمن

پیاله ای نکشیدیم در هوای خوشی

به ترهات تو عرفی خوشند دانایان

ندیده ام به جهان چون تو ژاژخای خوشی

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم