هنوز از شب...


هنوز از شب دمی باقی است، می خواند در او شبگیر

و شب تاب، از نهانجایش، به ساحل می زند سوسو.

بدون متن

به مانند چراغ من که سوسو می زند در پنجره ی من

به مانند دل من که هنوز از حوصله وز صبر من باقی است در او

به مانند خیال عشق تلخ من که می خواند

بدون متن

و مانند چراغ من که سوسو می زند در پنجره ی من

نگاه چشم سوزانش ـــ امیدانگیزـــ با من

در این تاریک منزل می زند سوسو.

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم