مرثیه


برای نوروزعلی غنچه

بدون متن

بدون متن

راه

در سکوتِ خشم

به جلو خزید

و در قلبِ هر رهگذر

غنچه‌ی پژمرده‌یی شکفت:

بدون متن

«ـ برادرهای یک بطن!

یک آفتابِ دیگر را

پیش از طلوعِ روزِ بزرگش

خاموش

کرده‌اند!»

بدون متن

و لالای مادران

بر گاه‌واره‌های جنبانِ افسانه

پَرپَر شد:

بدون متن

«ـ ده سال شکفت و

باغش باز

غنچه بود.

بدون متن

پایش را

چون نهالی

در باغ‌های آهنِ یک کُند

کاشتند.

بدون متن

مانندِ دانه‌یی

به زندانِ گُل‌خانه‌یی

قلبِ سُرخِ ستاره‌یی‌اش را

محبوس داشتند.

و از غنچه‌ی او خورشیدی شکفت

تا

طلوع نکرده

بخُسبد

چرا که ستاره‌ی بنفشی طالع می‌شد

از خورشیدِ هزاران هزار غنچه چُنُو.

و سرودِ مادران را شنید

که بر گهواره‌های جنبان

دعا می‌خوانند

و کودکان را بیدار می‌کنند

تا به ستاره‌یی که طالع می‌شود

و مزرعه‌ی بردگان را روشن می‌کند

سلام

بگویند.

و دعا و درود را شنید

از مادران و از شیرخوارگان؛

و ناشکفته

در جامه‌ی غنچه‌ی خود

غروب کرد

تا خونِ آفتاب‌های قلبِ ده‌ساله‌اش

ستاره‌ی ارغوانی را

پُرنورتر کند.»

بدون متن

بدون متن

بدون متن

بدون متن

وقتی که نخستین بارانِ پاییز

عطشِ زمینِ خاکستر را نوشید

و پنجره‌ی بزرگِ آفتابِ ارغوانی

به مزرعه‌ی بردگان گشود

تا آفتاب‌گردان‌های پیشرس به‌پا خیزند،

بدون متن

برادرهای هم‌تصویر!

برای یک آفتابِ دیگر

پیش از طلوعِ روزِ بزرگش

گریستیم.

بدون متن

مهر ۱۳۳۰

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم