سرود ِ بزرگ


به شن‌ـ‌چو، رفیقِ ناشناسِ کُره‌یی

بدون متن

شن ــ چو!

کجاست جنگ؟

در خانه‌ی تو

در کُره

در آسیای دور؟

اما تو

شن

برادرکِ زردْپوستم!

هرگز جدا مدان

زان کلبه‌ی حصیرِ سفالین‌بام

بام و سرای من.

بدون متن

پیداست

شن

که دشمنِ تو دشمنِ من است

وان اجنبی که خوردنِ خونِ تو راست مست

از خونِ تیره‌ی پسرانِ من

بدون متن

باری

به میلِ خویش

نَشویَد دست!

بدون متن

بدون متن

نیزارهای درهمِ آن سوی رودِ هان؟

مرداب‌های ساحلِ مرموزِ رودِ زرد؟

شن ـ چو! کجاست جای تو پس، سنگرِ تو پس

در مزرعِ نبرد؟

کوهِ بلندِ این طرفِ جن‌سان

شنزارهای پُرخطرِ چو ـ ‌زن

یا حفظِ شهرِ ساقطِ سو ـ ‌وان؟

بدون متن

در کشتزار خواهی جنگید

یا زیرِ بام‌های سفالین

که گوشه‌هاش

مانندِ چشمِ تازه‌عروسَت مورب است؟

یا زیرِ آفتابِدرخشان؟

یا صبحدَم

که مرغکِ باران

بر شاخِ دارچینِ کهنسال

فریاد می‌زند؟

یا نیمه‌شب که در دلِ آتش

درختِ شونگ

در جنگلِ هه ‌ـ ‌ای ‌ـ ‌جو دَرانَد شکوفه‌هاش؟

هر جا که پیکرِ تو پناه است صلح را

با توست قلبِ ما.

بدون متن

آن دَم که همچو پارچه‌سنگی به آسمان

از انفجارِ بمب

پرتاب می‌شوی،

وانگه که چون زباله به دریا می‌افکنی

بیگانه‌ی پلیدِ بشرخوارِ پست را،

با توست قلبِ ما.

بدون متن

بدون متن

لیکن

رفیق!

شن ــ چو!

هرگز مبر ز یاد و بخوان

در فتح و در شکست

هر جا که دست داد

سرودِ بزرگ را:

آهنگِ زنده‌یی که رفیقانِ ناشناس

یارانِ رو سپید و دلیرِ فرانسه

اِستاده مقابلِ جوخه‌ی آتش سروده‌اند ــ

آهنگِ زنده‌یی که جوانانِ آتنی

با ضربِ تازیانه‌ی دژخیم

قصابِ مُرده‌خوار، گریدی

خواندند پُرطنین ــ

آهنگِ زنده‌یی که به زندان‌ها

زندانیانِ پُردل و آزاده‌ی جنوب

با تارهای قلبِ پُرامید و پُرتپش

پُرشور می‌نوازند ــ

بدون متن

آهنگِ زنده‌یی

کان در شکست و فتح

بایست خواند و رفت

بایست خواند و ماند!

بدون متن

بدون متن

شن ــ چو

بخوان!

بخوان!

آوازِ آن بزرگْ‌دلیران را

آوازِ کارهای گِران را

آوازِ کارهای مربوط با بشر، مخصوص با بشر

آوازِ صلح را

آوازِ دوستانِ فراوانِ گم‌شده

آوازهای فاجعه‌ی بلزن و داخاو

آوازهای فاجعه‌ی وی‌یون

آوازهای فاجعه‌ی مون واله ری‌ین

آوازِ مغزها که آدولف هیتلر

بر مارهای شانه‌ی فاشیسم می‌نهاد،

آوازِ نیروی بشرِ پاسدارِ صلح

کز مغزهای سرکشِ داونینگ استریت

حلوای مرگِ بَرده‌فروشانِ قرنِ ما را

آماده می‌کنند،

آوازِ حرفِ آخر را

نادیده دوستم

شن ــ چو

بخوان

برادرکِ زردْپوست‌ام!

بدون متن

۱۶ تیرِ ۱۳۳۰

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم