گل‌کو


شب ندارد سرِ خواب.

بدون متن

می‌دود در رگِ باغ

باد، با آتشِ تیزابش، فریادکشان.

بدون متن

پنجه می‌ساید بر شیشه‌ی در

شاخِ یک پیچکِ خشک

از هراسی که ز جایش نرباید توفان.

بدون متن

بدون متن

من ندارم سرِ یأس

با امیدی که مرا حوصله داد.

بدون متن

باد بگذار بپیچد با شب

بید بگذار برقصد با باد.

بدون متن

گل‌کو می‌آید

گل‌کو می‌آید خنده‌به‌لب.

بدون متن

بدون متن

گل‌کو می‌آید، می‌دانم،

با همه خیرگیِ باد

که می‌اندازد

پنجه در دامانش

روی باریکه‌ی راهِ ویران،

بدون متن

گل‌کو می‌آید

با همه دشمنیِ این شبِ سرد

که خطِ بیخودِ این جاده را

می‌کند زیرِ عبایش پنهان.

بدون متن

بدون متن

شب ندارد سرِ خواب،

شاخِ مأیوسِ یکی پیچکِ خشک

پنجه بر شیشه‌ی در می‌ساید.

بدون متن

من ندارم سرِ یأس،

زیرِ بی‌حوصلگی‌های شب، از دورادور

ضربِ آهسته‌ی پاهای کسی می‌آید.

بدون متن

۱۳۳۰

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم