کبود


زیرِ خروش و جنبشِ ظاهر

زیرِ شتابِ روز و شبِ موج

در خلوتِ زننده‌یِ عمقِ خلیجِ دور

آن‌جا که نور و ظلمت، آرام خفته‌اند

درهم، ولی گریخته از هم،

آن‌جا که راه بسته به فانوس‌دارِ روز،

آن‌جا که سایه می‌خورد از ظلمتش به روی

رؤیایِ رنگ دخترِ دریایِ دور را ــ

بدون متن

آن‌جا کبود خفته

نه غمگین نه شادمان...

بدون متن

بدون متن

بی‌انتهای رنگِ دو چشمِ کبودِ تو

وقتی که مات می‌بَرَدَت، با سکوتِ خویش

خاموش و پُرخروش

چون حمله‌هایِ موج بر ساحل، به‌گوشِ کر،

آن‌جا که نور و ظلمت داده به پُشت پُشت

آشوب می‌کند!

بدون متن

بدون متن

ای شرم!

ای کبود!

تنها برایِ مردمکِ چشم‌هایِ اوست

گر می‌پرستمت.

بدون متن

بدون متن

خاموش‌وار خفته‌یِ این مردمِ کبود

در نغمه‌ی فسونگرِ جنجالِ چشمِ تو

نُت‌هایِ بی‌شتابِ سکوت است.

بدون متن

یا آن‌که ناگهان در یک سوناتِ گرم

بعد از شلوغ و همهمه‌ی هرچه ساز و سنج

بر شستی‌یِ پیانو

تک‌ضربه‌هایِ نرم.

این رنگِ خواب‌دار

در والس‌هایِ پُرهیجانِ دو چشمِ تو

نُت‌هایِ تُرد و نرمِ سکوت است.

این ساکتِ کبود، جنونِ من است و من

تنها برایِ مردمکِ چشم‌هایِ تو

سنگینِ نرمِ خفته‌ی عمقِ خلیج را

بُت‌وار می‌پرستم...

بدون متن

بدون متن

ای شرم!

ای کبود!

تنها برایِ مردمکِ چشم‌های اوست

گر می‌پرستمت.

بدون متن

۱۳۲۷

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم