بدرود


برایِ زیستن دو قلب لازم است

قلبی که دوست بدارد، قلبی که دوست‌اش بدارند

قلبی که هدیه کند، قلبی که بپذیرد

قلبی که بگوید، قلبی که جواب بگوید

قلبی برای من، قلبی برای انسانی که من می‌خواهم

تا انسان را در کنارِ خود حس کنم.

بدون متن

بدون متن

دریاهای چشمِ تو خشکیدنی‌ست

من چشمه‌یی زاینده می‌خواهم.

بدون متن

پستان‌هایت ستاره‌های کوچک است

آن سوی ستاره من انسانی می‌خواهم:

بدون متن

انسانی که مرا بگزیند

انسانی که من او را بگزینم،

انسانی که به دست‌های من نگاه کند

انسانی که به دست‌هایش نگاه کنم،

انسانی در کنارِ من

تا به دست‌های انسان‌ها نگاه کنیم،

انسانی در کنارم، آینه‌یی در کنارم

تا در او بخندم، تا در او بگریم...

بدون متن

بدون متن

خدایان نجاتم نمی‌دادند

پیوندِ تُردِ تو نیز

نجاتم نداد

بدون متن

نه پیوندِ تُردِ تو

نه چشم‌ها و نه پستان‌هایت

نه دست‌هایت

بدون متن

کنارِ من قلبت آینه‌یی نبود

کنارِ من قلبت بشری نبود...

بدون متن

۱۳۳۴

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم