مرثيه برای مردگانِ ديگر


۱

ارابه‌ها

بدون متن

ارابه‌هایی از آن سوی جهان آمده است.

بی‌غوغای آهن‌ها

که گوش‌های زمانِ ما را انباشته است.

بدون متن

ارابه‌هایی از آن سوی زمان آمده‌است.

بدون متن

بدون متن

گرسنگان از جای برنخاستند

چرا که از بارِ ارابه‌ها عطرِ نانِ گرم بر نمی‌خاست؛

بدون متن

برهنگان از جای برنخاستند

چرا که از بارِ ارابه‌ها خش‌خشِ جامه‌هایی بر نمی‌خاست

بدون متن

زندانیان از جای برنخاستند

چرا که محموله‌ی ارابه‌ها نه دار بود نه آزادی

بدون متن

مردگان از جای بر نخاستند

چرا که امید نمی‌رفت فرشتگانی رانندگانِ ارابه‌ها باشند.

بدون متن

ارابه‌هایی از آن سوی جهان آمده است.

بی‌غوغای آهن‌ها

که گوش‌های زمانِ ما را انباشته.

بدون متن

ارابه‌هایی از آن سوی زمان آمده‌اند

بی‌آن‌که امیدی با خود آورده باشند.

بدون متن

بدون متن

۲

دو شبح

بدون متن

ریشه‌ها در خاک

ریشه‌ها در آب

ریشه‌ها در فریاد.

بدون متن

بدون متن

شب از ارواحِ سکوت سرشار است

و دست‌هایی که ارواح را می‌رانند

و دست‌هایی که ارواح را به دور

به دوردست

می‌تارانند.

بدون متن

بدون متن

ــ دو شبح در ظلمات

تا مرزهای خستگی رقصیده‌اند.

بدون متن

ــ ما رقصیده‌ایم

ما تا مرزهای خستگی رقصیده‌ایم.

بدون متن

ــ دو شبح در ظلمات

در رقصی جادویی، خستگی‌ها را بازنموده‌اند.

بدون متن

ــ ما رقصیده‌ایم

ما خستگی‌ها را بازنموده‌ایم.

بدون متن

بدون متن

شب از ارواحِ سکوت

سرشار است

ریشه‌ها

از فریاد و

رقص‌ها

از خستگی.

بدون متن

بدون متن

۳

جزعشق

بدون متن

جز عشقی جنون‌آسا

هر چیزِ این جهانِ شما جنون‌آساست ــ

بدون متن

جز عشقِ

به زنی

که من دوست می‌دارم.

بدون متن

بدون متن

چگونه لعنت‌ها

از تقدیس‌ها

لذت‌انگیزتر آمده است!

بدون متن

چگونه مرگ

شادی‌بخش‌تر از زندگی‌ست!

بدون متن

چگونه گرسنگی را

گرم‌تر از نانِ شما

می‌باید پذیرفت!

بدون متن

بدون متن

لعنت به شما، که جز عشقِ جنون‌آسا

همه چیزِ این جهانِ شما جنون‌آساست!

بدون متن

بدون متن

۴

اصرار

بدون متن

خسته

شکسته و

دل‌بسته

بدون متن

من هستم

من هستم

من هستم

بدون متن

بدون متن

از این فریاد

تا آن فریاد

سکوتی نشسته است.

بدون متن

لب‌بسته در دره‌های سکوت

سرگردانم.

بدون متن

من می‌دانم

من می‌دانم

من می‌دانم

بدون متن

بدون متن

جنبشِ شاخه‌یی

از جنگلی خبر می‌دهد

و رقصِ لرزانِ شمعی ناتوان

از سنگینیِ پابرجای هزاران جارِ خاموش،

بدون متن

در خاموشی نشسته‌ام

خسته‌ام

درهم‌شکسته‌ام

من

دل‌بسته‌ام.

بدون متن

بدون متن

۵

از نفرتی لبریز

بدون متن

ما نوشتیم و گریستیم

ما خنده‌کنان به رقص برخاستیم

ما نعره‌زنان از سرِ جان گذشتیم...

بدون متن

کس را پروای ما نبود.

بدون متن

در دوردست

مردی را به دار آویختند.

بدون متن

کسی به تماشا سر برنداشت.

بدون متن

بدون متن

ما نشستیم و گریستیم

ما با فریادی

از قالبِ خود

برآمدیم.

بدون متن

بدون متن

۶

فریادی و... دیگر هیچ

بدون متن

فریادی و دیگر هیچ.

چرا که امید آنچنان توانا نیست

که پا بر سرِ یأس بتواند نهاد.

بدون متن

بدون متن

بر بسترِ سبزه‌ها خفته‌ایم

با یقینِ سنگ

بر بسترِ سبزه‌ها با عشق پیوند نهاده‌ایم

و با امیدی بی‌شکست

از بسترِ سبزه‌ها

با عشقی به یقینِ سنگ برخاسته‌ایم

بدون متن

اما یأس آنچنان تواناست

که بسترها و سنگ، زمزمه‌یی بیش نیست.

بدون متن

فریادی

و دیگر

هیچ!

بدون متن

بدون متن

۷

فریادی ...

بدون متن

مرا عظیم‌تر از این آرزویی نمانده است

که به جُستجوی فریادی گم‌شده برخیزم.

بدون متن

با یاریِ فانوسی خُرد

یا بی‌یاریِ آن،

در هر جای این زمین

یا هر کجای این آسمان.

بدون متن

فریادی که نیم‌شبی

از سرِ ندانم چه نیازِ ناشناخته از جانِ من برآمد

و به آسمانِ ناپیدا گریخت...

بدون متن

بدون متن

ای تمامیِ دروازه‌های جهان!

مرا به بازیافتنِ فریادِ گم‌شده‌ی خویش

مددی کنید!

بدون متن

۲ تیر ۱۳۳۷

درمرگِ ایمرناگی

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم