لوحِ گور


نه در رفتن حرکت بود

نه در ماندن سکونی.

شاخه‌ها را از ریشه جدایی نبود

و بادِ سخن‌چین

با برگ‌ها رازی چنان نگفت

که بشاید.

بدون متن

دوشیزه‌ی عشقِ من مادری بیگانه است

و ستاره‌ی پُرشتاب

در گذرگاهی مأیوس

بر مداری جاودانه می‌گردد.

بدون متن

۱۳۳۸

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم