حماسه؟


در چارراه‌ها خبری نیست:

یک عده می‌روند

یک عده خسته بازمی‌آیند

بدون متن

و انسان ــ که کهنه‌رند خدایی‌ست بی‌گمان ــ

بی‌شوق و بی‌امید

برای دو قرصِ نان

کاپوت می‌فروشد

در معبرِ زمان.

بدون متن

بدون متن

در کوچه

پُشتِ قوتیِ سیگار

شاعری

اِستاد و بالبداهه نوشت این حماسه را:

بدون متن

«ــ انسان، خداست.

حرفِ من این است.

گر کفر یا حقیقتِ محض است این سخن،

انسان خداست.

آری. این است حرفِ من!»

. . . . . . . . . . . . . . .

بدون متن

از بوقِ یک دوچرخه‌سوارِ الاغِ پست

شاعر ز جای جَست‌و...

...مدادش، نوکش شکست!

بدون متن

۲۸ آذرِ ۱۳۳۹

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم