سرودِ آن کس که از کوچه به خانه باز می‌گردد


نه در خیال، که رویاروی می‌بینم

سالیانی بارآور را که آغاز خواهم کرد.

بدون متن

خاطره‌ام که آبستنِ عشقی سرشار است

کیفِ مادر شدن را

در خمیازه‌های انتظاری طولانی

مکرر می‌کند.

بدون متن

بدون متن

خانه‌یی آرام و

اشتیاقِ پُرصداقتِ تو

تا نخستین خواننده‌ی هر سرودِ تازه باشی

چنان چون پدری که چشم به راهِ میلادِ نخستین فرزندِ خویش است؛

چرا که هر ترانه

فرزندی‌ست که از نوازشِ دست‌های گرمِ تو

نطفه بسته است...

میزی و چراغی،

کاغذهای سپید و مدادهای تراشیده و از پیش آماده،

و بوسه‌یی

صله‌ی هر سروده‌ی نو.

بدون متن

و تو ای جاذبه‌ی لطیفِ عطش که دشتِ خشک را دریا می‌کنی،

حقیقتی فریبنده‌تر از دروغ،

با زیبایی‌ات ــ باکره‌تر از فریب ــ که اندیشه‌ی مرا

از تمامیِ آفرینش‌ها بارور می‌کند!

در کنارِ تو خود را

من

کودکانه در جامه‌ی نودوزِ نوروزیِ خویش می‌یابم

در آن سالیانِ گم، که زشت‌اند

چرا که خطوطِ اندامِ تو را به یاد ندارند!

بدون متن

بدون متن

خانه‌یی آرام و

انتظارِ پُراشتیاقِ تو تا نخستین خواننده‌ی هر سرودِ نو باشی.

بدون متن

خانه‌یی که در آن

سعادت

پاداشِ اعتماد است

و چشمه‌ها و نسیم

در آن می‌رویند.

بدون متن

بامش بوسه و سایه است

و پنجره‌اش به کوچه نمی‌گشاید

و عینک‌ها و پستی‌ها را در آن راه نیست.

بدون متن

بگذار از ما

نشانه‌ی زندگی

هم زباله‌یی باد که به کوچه می‌افکنیم

تا از گزندِ اهرمنانِ کتاب‌خوار

ــ که مادربزرگانِ نرینه‌نمای خویش‌اند ــ امانِمان باد.

بدون متن

تو را و مرا

بی‌من و تو

بن‌بستِ خلوتی بس!

که حکایتِ من و آنان غمنامه‌ی دردی مکرر است:

که چون با خونِ خویش پروردمِشان

باری چه کنند

گر از نوشیدنِ خونِ منِشان

گزیر نیست؟

بدون متن

بدون متن

تو و اشتیاقِ پُرصداقتِ تو

من و خانه‌مان

میزی و چراغی...

بدون متن

آری

در مرگ‌آورترین لحظه‌ی انتظار

زندگی را در رؤیاهای خویش دنبال می‌گیرم.

در رؤیاها و

در امیدهایم!

بدون متن

۲۴ اردیبهشتِ ۱۳۴۲

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم