شعر، رهایی‌ست


شعر

رهایی‌ست

نجات است و آزادی.

بدون متن

تردیدی‌ست

که سرانجام

به یقین می‌گراید

و گلوله‌یی

که به انجامِ کار

شلیک

می‌شود.

آهی به رضای خاطر است

از سرِ آسودگی.

بدون متن

و قاطعیتِ چارپایه است

به هنگامی که سرانجام

از زیرِ پا

به کنار افتد

تا بارِ جسم

زیرِ فشارِ تمامیِ حجمِ خویش

درهم شکند،

اگر آزادیِ جان را

این

راهِ آخرین است.

بدون متن

بدون متن

مرا پرنده‌یی بدین دیار هدایت نکرده بود:

من خود از این تیره خاک

رُسته بودم

چون پونه‌ی خودرویی

که بی‌دخالتِ جالیزبان

از رطوبتِ جوباره‌یی.

بدون متن

این‌چنین است که کسان

مرا از آنگونه می‌نگرند

که نان از دست‌رنجِ ایشان می‌خورم

و آنچه به گندِ نفسِ خویش آلوده می‌کنم

هوای کلبه‌ی ایشان است؛

بدون متن

حال آنکه

چون ایشان بدین دیار فراز آمدند

آن

که چهره و دروازه بر ایشان گشود

من بودم!

بدون متن

۱۳۴۸

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم