تمثیل


به پوران صلح‌کل و سیروس طاهباز

برای تمام صفا و محبتشان

در یکی فریاد

زیستن ــ

[پروازِ عصیانی‌ِ فوّاره‌یی

که خلاصی‌اش از خاک

نیست

و رهایی را

تجربه‌یی می‌کند.]

بدون متن

و شُکوهِ مردن

در فواره‌ی فریادی ــ

[زمینت

دیوانه‌آسا

با خویش می‌کشد

تا باروری را

دست‌مایه‌یی کند؛

که شهیدان و عاصیان

یارانند

که بارآوری را

بارانند

بارآورانند.]

بدون متن

زمین را

بارانِ برکت‌ها شدن ــ

[مرگِ فوّاره

از این‌دست است.]

ورنه خاک

از تو

باتلاقی خواهد شد

چون به گونه‌ی جوبارانِ حقیر مُرده باشی.

بدون متن

بدون متن

فریادی شو تا باران

وگرنه

مُرداران!

بدون متن

۲۰ مرداد ۱۳۴۷

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم