واپسين تير ترکش آنچنان که می‌گويند


من کلامِ آخرین را

بر زبان جاری کردم

همچون خونِ بی‌منطقِ قربانی

بر مذبح

یا همچون خونِ سیاوش

(خونِ هر روزِ آفتابی که هنوز برنیامده است

که هنوز دیری به طلوع‌اش مانده است

یا که خود هرگز برنیاید).

بدون متن

همچون تعهدی جوشان

کلامِ آخرین را

بر زبان

جاری کردم

و ایستادم

تا طنین‌اش

با باد

پرت‌افتاده‌ترین قلعه‌ی خاک را

بگشاید.

بدون متن

بدون متن

اسمِ اعظم

(آنچنان

که حافظ گفت)

و کلامِ آخر

(آنچنان

که من می‌گویم).

بدون متن

همچون واپسین نفسِ بره‌یی معصوم

بر سنگِ بی‌عطوفتِ قربانگاه جاری شد

بدون متن

و بوی خون

بی‌قرار

در باد

گذشت.

بدون متن

۲۰ مهرِ ۱۳۵۱

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم