بر سرمای درون


همه

لرزشِ دست و دلم

از آن بود

که عشق

پناهی گردد،

پروازی نه

گریزگاهی گردد.

بدون متن

آی عشق آی عشق

چهره‌ی آبی‌ات پیدا نیست.

بدون متن

بدون متن

و خنکای مرهمی

بر شعله‌ی زخمی

نه شورِ شعله

بر سرمای درون.

بدون متن

آی عشق آی عشق

چهره‌ی سُرخ‌ات پیدا نیست.

بدون متن

بدون متن

غبارِ تیره‌ی تسکینی

بر حضورِ وَهن

و دنجِ رهایی

بر گریزِ حضور،

سیاهی

بر آرامشِ آبی

و سبزه‌ی برگچه

بر ارغوان

بدون متن

آی عشق آی عشق

رنگِ آشنایت

پیدا نیست.

بدون متن

۱۳۵۱

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم