مجال


جوجه‌یی در آشیانه

گُلی در جزیره

ستاره‌یی در کهکشان.

بدون متن

بدون متن

با پیشانی بلندت به جِرمی اندیشیدی

که در پوسته می‌رُست

تا باغچه را

به نغمه

سرشار کند

همچنان که عصاره‌ی خاک

از دهلیزِ ساقه می‌گذشت

تا چشم‌اندازِ تابستانه را

به رنگی دیگر

بیاراید

بر جزیره‌یی که می‌گذرد

با گردشِ تپنده‌ی روزان و شبان

از برابرِ خورشیدی

که در خود

می‌سوزد.

بدون متن

بدون متن

تو میلاد را

دیگربار

در نظامِ قوانینش دوره می‌کنی،

و موریانه‌ی تاریک

تپش‌های زمانت را

می‌شمارد.

بدون متن

۹ آبانِ ۱۳۵۱

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم