شبانه


برای ضیاءالدین جاوید

بدون متن

یَلِه

بر نازُکای چمن

رها شده باشی

پا در خُنکای شوخِ چشمه‌یی،

و زنجره

زنجیره‌ی بلورینِ صدایش را ببافد.

بدون متن

در تجرّدِ شب

واپسین وحشتِ جانت

ناآگاهی از سرنوشتِ ستاره باشد

غمِ سنگینت

تلخی ساقه‌ی علفی که به دندان می‌فشری.

بدون متن

همچون حبابی ناپایدار

تصویرِ کاملِ گنبدِ آسمان باشی

و رویینه

به جادویی که اسفندیار.

مسیرِ سوزانِ شهابی

خطِّ رحیل به چشمت زند،

و در ایمن‌تر کُنجِ گمانت

به خیالِ سستِ یکی تلنگر

آبگینه‌ی عمرت

خاموش

درهم شکند.

بدون متن

مهرِ ۱۳۵۳

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم