گفتی که باد مردهست ...
گفتی که:
«ــ باد، مُردهست!
از جای برنکنده یکی سقفِ رازپوش
بر آسیابِ خون،
نشکسته در به قلعهی بیداد،
بر خاک نفکنیده یکی کاخ
باژگون
مُردهست باد!»
بدون متن
گفتی:
«ــ بر تیزههای کوه
با پیکرش، فروشده در خون،
افسرده است باد!»
بدون متن
تو بارها و بارها
با زندگیت
شرمساری
از مردگان کشیدهای.
(این را، من
همچون تبی
ــ دُرُست
همچون تبی که خون به رگم خشک میکند ــ
احساس کردهام.)
بدون متن
□
بدون متن
وقتی که بیامید و پریشان
گفتی:
«ــ مُردهست باد!
بر تیزههای کوه
با پیکرِ کشیدهبهخونش
افسرده است باد!» ــ
بدون متن
آنان که سهمِ هواشان را
با دوستاقبان معاوضه کردند
در دخمههای تسمه و زرداب،
گفتند در جواب تو، با کبرِ دردِشان:
«ــ زنده است باد!
تازَنده است باد!
توفانِ آخرین را
در کارگاهِ فکرتِ رعدْاندیش
ترسیم میکند،
کبرِ کثیفِ کوهِ غلط را
بر خاک افکنیدن
تعلیم میکند.»
بدون متن
(آنان
ایمانِشان
ملاطی
از خون و پارهسنگ و عقاب است.)
بدون متن
□
بدون متن
گفتند:
«ــ باد زندهست،
بیدارِ کارِ خویش
هشیارِ کارِ خویش!»
بدون متن
گفتی:
«ــ نه! مُرده
باد!
زخمی عظیم مُهلک
از کوه خورده
باد!»
بدون متن
تو بارها و بارها
با زندگیت
شرمساری
از مُردگان کشیدهای،
این را من
همچون تبی که خون به رگم خشک میکند
احساس کردهام.
بدون متن
۸ بهمنِ ۱۳۵۳
بدون متن
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم