زبانِ دیگر


مگو

کلام

بی‌چیز و نارساست

بانگِ اذان

خالیِ‌ نومید را مرثیه می‌گوید، ــ

وَیْلٌ لِلْمُکَذّبین!

بدون متن

بدون متن

. . . . . . . . . . .

. . . . . . . . . . .

بدون متن

به نمادی ریاضت‌کشانه قناعت کن

قلندرانه به هویی،

همچنان که «تو»

ابلاغِ ژرفِ محبت است

و «سُرخی»

حُرمتی

که نمازش می‌بری.

بدون متن

بدون متن

از کلامت بازداشتند

آنچنان که کودک را

از بازیچه،

و بر گُرده‌ی خاموشِ مفاهیم از تاراجِ معابدی بازمی‌آیند

که نمازِ آخرین را

به زیارت می‌رفتیم.

چگونه با کلماتی سخن باید گفت کهِ‌شان به زباله‌دان افکنده‌اند؟

ــ با «چرک‌ْتابی»

از «سپیدی»

از آنگونه که شاعران

با ظلماتِ بی‌عدالتِ مرگِ خویش از طبیعتِ آفتاب سخن گفتند.

بدون متن

پاییزِ ۱۳۵۴

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم