سِمیرُمی


برای هوشنگ کشاورز

بدون متن

با سُم‌ضربه‌ی رقصانِ اسبش می‌گذرد

از کوچه‌ی سرپوشیده

سواری،

بر تَسمه‌بندِ قَرابینش

برقِ هر سکّه

ستاره‌یی

بالای خرمنی

در شبِ بی‌نسیم

در شبِ ایلاتیِ عشقی.

بدون متن

چار سوار از تَنگ دراومد

چار تفنگ بر دوشِشون.

بدون متن

دختر از مهتابی نظاره می‌کند

و از عبورِ سوار

خاطره‌یی

همچون داغِ خاموشِ زخمی.

بدون متن

چارتا مادیون پُشتِ مسجد

چار جنازه پُشتِشون.

بدون متن

شهریورِ ۱۳۵۴

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم