در لحظه


به تو دست می‌سایم و جهان را درمی‌یابم،

به تو می‌اندیشم

و زمان را لمس می‌کنم

معلق و بی‌انتها

عُریان.

بدون متن

می‌وزم، می‌بارم، می‌تابم.

آسمانم

ستارگان و زمین،

و گندمِ عطرآگینی که دانه می‌بندد

رقصان

در جانِ سبزِ خویش.

بدون متن

بدون متن

از تو عبور می‌کنم

چنان که تُندری از شب. ــ

بدون متن

می‌درخشم

و فرومی‌ریزم.

بدون متن

۱۹ مردادِ ۱۳۵۹

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم