پاییزِ سن‌هوزه


برای منیژه قوامی

بدون متن

[آیدا با حیرت گفت: ــ درختِ لیموتُرش را

ببین که این وقتِ سال غرقِ شکوفه شده!

مگر پاییز نیست؟]

بدون متن

گرما و سرما در تعادلِ محض است و

همه چیزی در خاموشیِ مطلق

تا هیچ چیز پارسنگِ هم‌سنگیِ کفه‌ها نشود

و شاهینَکِ میزان

به وسواسِ تمام

لحظاتِ شباروزی کامل را

دادگرانه

میانِ روز و شبی که یکی در گذر است و یکی در راه

تقسیم کند

و اکنون

زمینِ مادر

در مدارش

سَبُک‌پای

از دروازه‌ی پاییز

می‌گذرد.

بدون متن

بدون متن

پگاه

چون چشم می‌گشایم

عطرِ شکوفه‌های چترِ بی‌ادعای لیموی تُرش

یورتِ هم‌سایگان را

به‌ناز

با هم پیوسته است.

بدون متن

آنگاه در می‌یابم

به یقین

که ماه نیز

شبِ دوش

می‌باید

بَدرِ تمام

بوده باشد!

بدون متن

بدون متن

کنارِ جهانِ مهربان

به مورمورِ اغواگرِ برکه می‌نگرم،

چشم بر هم می‌نهم

و برانگیخته از بلوغی رخوتناک

به دعوتِ مقاومت‌ناپذیرِ آب

محتاطانه

به سایه‌ی سوزانِ اندامش

انگشت

فرومی‌برم.

بدون متن

احساسِ عمیقِ مشارکت.

بدون متن

۱۰ شهریورِ ۱۳۶۹

سن‌هوزه

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم