هاسمیک
با آیدا،
در ستایشِ بانوی «مادر»
بدون متن
با خوشههای یاس آمده بودی
تأییدِ حضورت
کس را به شانه بر
باری نمینهاد.
بدون متن
بلورِ سرانگشتانت که ده هِلالَکِ ماه بود
در معرضِ خورشید از حکایتِ مردی میگفت
که صفای مکاشفه بود
و هراسِ بیشهی غُربت را
هجا به هجا
دریافته بود.
بدون متن
□
بدون متن
میخفتی
میآمدیم و میدیدیم
که جانت
ترنمِ بیگناهیست
راست همچون سازی در توفانِ سازها
که تنها
به صدای خویش
گوش نمیدهد:
بدون متن
کلافی سردرخویش
گشوده میشود،
نغمهیی هوشرُبا
که جز در استدراکِ همگان
خودی نمینماید.
بدون متن
نگاهت نمیکردیم، دریغا!
به مایهیی شیفته بودیم که در پسِ پُشتِ حضورِ مهتابیات
حیات را
به کنایه درمییافت.
بدون متن
کی چنین بربالیده بودی ای هِلالکِ ناخنهایت دهبار بلورِ حیات!
به کدام ساعتِ سعد
بربالیده بودی؟
بدون متن
آذرِ ۱۳۶۸
بدون متن
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم