ما نیز...


به محمدجواد گلبن

ما نیز روزگاری

لحظه‌یی سالی قرنی هزاره‌یی ازاین پیش‌تَرَک

هم در این‌جای ایستاده بودیم،

بر این سیّاره بر این خاک

در مجالی تنگ ــ هم‌ازاین‌دست ــ

در حریرِ ظلمات، در کتانِ آفتاب

در ایوانِ گسترده‌ی مهتاب

در تارهای باران

در شادَرْوانِ بوران

در حجله‌ی شادی

در حصارِ اندوه

بدون متن

تنها با خود

تنها با دیگران

یگانه در عشق

یگانه در سرود

سرشار از حیات

سرشار از مرگ.

بدون متن

بدون متن

ما نیز گذشته‌ایم

چون تو بر این سیاره بر این خاک

در مجالِ تنگِ سالی چند

هم از این‌جا که تو ایستاده‌ای اکنون

فروتن یا فرومایه

خندان یا غمین

سبک‌پای یا گران‌بار

آزاد یا گرفتار.

بدون متن

بدون متن

ما نیز

روزگاری

آری.

بدون متن

آری

ما نیز

روزگاری...

بدون متن

۲۲ مهرِ ۱۳۷۲

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم