چون فورانِ فحل‌ْمستِ آتش...


یاد مختاری و پوینده

بدون متن

چون فورانِ فحل‌ْمستِ آتش بر کُره‌ی خمیری

به جانبِ ماهِ آهکی غریو می‌کشیدیم.

حنجره‌ی خون‌فشانِمان

دشنامیه‌های عصب را کفرِ شفافِ عصیان بود

ای مرارتِ بی‌فرجامِ حیات‌، ای مرارتِ بی‌حاصل!

غلظه‌ی خونِ اسارتِ مستمر در میدانچه‌های تلخِ ورید

در میدانچه‌های سنگی‌ بی‌عطوفت...

بدون متن

ــ فریبِمان مده‌اِی!

حیاتِ ما سهمِ تو از لذتِ کُشتارِ قصابانه بود.

لعنت و شرم بر تو باد!

بدون متن

۱۳۷۷

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم