کژمژ و بی‌انتها...


کژمژ و بی‌انتها

به طولِ زمان‌های پیش و پس

ستونِ استخوان‌ها

چشم‌خانه‌ها تهی

دنده‌ها عریان

دهان

یکی برنامده فریاد

فرو ریخته دندان‌ها همه،

سوتِ خارج‌خوانِ ترانه‌ی روزگارانِ از یادرفته

در وزشِ بادِ کهن

فرونستاده هنوز

از کیِ باستان.

بدون متن

بادِ اعصارِ کهن در جمجمه‌های روفته

بر ستونِ بی‌انتهای آهکین

فروشده در ماسه‌های انتظاری بدوی.

بدون متن

دفترهای سپیدِ بی‌گناهی

به تشتی چوبین

بر سر

معطل مانده بر دروازه‌ی عبور:

نخِ پَرکی چرکین

بر سوراخِ جوالدوزی.

بدون متن

اما خیالت را هنوز

فراگردِ بسترم حضوری به کمال بود

از آن پیش‌تر که خوابم به ژرفاهای ژرف اندرکشد.

بدون متن

گفتم اینک ترجمانِ حیات

تا قیلوله را بی‌بایست نپنداری.

بدون متن

آنگاه دانستم

که مرگ

پایان نیست.

بدون متن

۱۳۷۸

بدون متن

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم