دریغ


بی شکوه و غریب و رهگذرند

یادهای دگر، چو برق و چو باد

یاد تو پرشکوه و جاوید است

و آشنای قدیم دل، اما

ای دریغ! ای دریغ! ای فریاد

با دل من چه می‌تواند کرد

یادت؟ ای باد من ز دل برده

من گرفتم لطیف،‌ چون شبنم

هم درخشان و پاک، چون باران

چه کنند این دو، ای بهشت جوان

با یکی برگ پیر و پژمرده؟

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم