تعبیر خواب


خواب دیدم که همی خون ز کنارم می‌رفت

رفت تعبیر که از قلب فگارم می‌رفت

به هوای سر زلفین خم اندر خم او

از کف صبر و وفا رشتهٔ تارم می‌رفت

شام هجران تو، از اوّل شب تا به سحر

خون دل متصل از دیده قرارم می‌رفت

دوش می‌رفت چو جان از برم و از پی او

تاب و آرام دل و قلب فگارم می‌رفت

تا دم صبح، مرا از اثر فکر و خیال

چون حوادث سر شب تا بشمارم می‌رفت

آنکه در زندگیم پا به سر من ننهاد

کاش می‌مردم و از خاک مزارم می‌رفت

گر صبوحی مرا قدرت تقریر نبود

از سر کلک همی مشک تتارم می‌رفت

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم