اشتیاق جمال


شبی بخواب زدم بوسه بر لبش بخیال

هنوز بر لب آن شوخ می‌زند تبخال

ز چاک پیرهن اندام نازکش ماند

چو عکس برگ گل اندر میان آب، زلال

بنوش باده که اندر طریقت عشق است

چو شیر مادر، خون حرامزاده حلال

صبا ز روی تو گیرم نقاب بردارد

که راست تاب تماشایت ای بدیع جمال

دو ابروان کمانش بدیدم و گفتم

یقین که اوّل ماه و عیان شدست هلال

نمود تا که بمن رخ ز خویشتن رفتم

نبود صبر چنینم باشتیاق جمال

اگر ببزم صبوحی شبی رسد قدمش

نثار مقدم او جان دهیم مالامال

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم