شمارهٔ ۲۳۴ - تهران قبل از کودتا
ای مردم دلخون وطن، دغدغه تا کی
چون شه ز وطن دل بکند، دل بکن از وی
صد سال فزون رنج کشیدیم و ملامت
گشت ایران ویران و شد آباد ده ری
طی کرد ری از بغی و شقا، عزت ایران
ای ایران برخیز که شد عزت ری طی
شاهی است در این شهر که جز زر نشناسد
خلقی، که ندانند به جز چنگ و دف و نی
نسوانی پر شهوت و پر سوزنک وکوفت
مردانی بیهمت و بیغیرت و لاشی
درباری ننگین و گدا و متملق
اعیانی، بدفطرت و دزد و دغل و غی
اعضای اداراتی، کور و کچل و لوس
احزاب و وزیرانی، شوم و بد و بدپی
مشروطه پرستانش بیعلم و خل و جلف
آزادیخواهانش، بیخون و رگ و پی
نه شیوهٔ ملیت و نه رسم تمدن
نه رابطهٔ طایفه، نه قاعده حی
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم