شمارهٔ ۷۶
باز پیمان بست دل با دلبری پیمان گسل
سحر چشمش چشمبند و بند زلفش جانگسل
دوست کش، بیگانهپرور، دیرجوش و زودرنج
سستپیمان، سختدل، مشکلپسند، آسانگسل
در نگاه تند چون قاتل ز مجرم جان ستان
در عطای بوسه چون سیر از گرسنه نانگسل
لفظ آتشبار او یاسآور و امّیدسوز
نرگس بیمار او دردافکن و درمانگسل
غمزهاش در دلبری یغماگر و مردمفریب
طرهاش در کافری تقویکش و ایمانگسل
دست هجرش فرش عیش و صفحهٔ شادینورد
شور عشقش بیخ عمر و رشتهٔ عمرانگسل
انبساط روح را با جوهر حرمانزدای
ارتباط وصل را با خنجر هجرانگسل
لعل گوهربیز او گاه سخن مرجانفروش
مژهٔ خونریز او وقت غضب شریانگسل
نیست دل ز ایران گسستن خوش ولی ترسم «بهار»
دل ز ایران بگسلد زین فتنهٔ ایرانگسل
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم