شمارهٔ ۵۶ - در مرثیهٔ عشقی


وه که عشقی در صباح زندگی

از خدنگ دشمن شبرو بمرد

پرتوی بود ازفروغ آرزو

آن فروغ افسرد وآن پرتو بمرد

شاعری نوبود وشعرش نیزنو

شاعر نو رفت و شعر نو بمرد

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم