شمارهٔ ۱۶۹ - ترجمهٔ قطعه ا‌ی از محمد جریر طبری


گر هیچ دلم راز به یاران بگشودی

مردم زتهیدستی من واقف بودی

استغنا جستم من و مستغنی گشتند

ورنه غم من بر غم یاران بفزودی

شرم آبروی بنده نگهداشتی و کس

از من سخنی جز به مدارا نشنودی

ور روی بیفکندی اندر طلب مال

بس مال‌فراوان که به من روی نمودی

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم