شمارهٔ ۴۵


در زلف تو آشوب زمن می‌بینم

بیگانه نبیند آنچه من می‌بینم

او پیچ و خم و تاب و گره می‌نگرد

من بخت سیاه خوبشتن می‌بینم

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم