دوبیتی شمارۀ ۱۲


عطش می زد، عطش می کاشت صحرا

لوای سرخ می افراشت صحرا

زمستان را به خونم آب می کرد

چه سنگین آفتابی داشت صحرا

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم